خلقی در بند با ظلمتی ناباورانه که در حیطه حصار نا اهلان گرفتارند ، نا اهلان زوال پرستی که لحظه به لحظه سایه ظلمتشان بر مظلومان گسترانیده تر و عطش جنایتشان فزونتر میگرددبنگرید بر مردمم نه آنانی که بر دار آویختند یا در خون پاک خویش غلطیدند و یکی پس از دیگری خاک سرد را در آغوش کشیدندبر پدرانشان بنگرید که می نگرند جان سپردن فرزندشان را بر داربر برادرانشان بنگرید که می گریند در آغوش بی جان و خون آلود برادربه خواهران سوگواری که اشک میبارند بر پیکره سرزمینم بنگریدبه مادرانم که نیمه شبان با کابوسی برمیخیزند و خیره و مبهوط بر بستر خالی فرزندان خفته در خاکشان مینگرند وخون میبارند بنگریدبر پسرانی که با اشک ، جامه مانده از پدر را می شویند بنگریدبه سرزمینم بنگرید که خون میبارند بر پیکرش ، خون پاک مردم نجیبش راای سرزمینم ، زادگاهم ، خاک در خونم سخنم با توست بنگر به خویشتن بنگربنگر به خاکت و گواهی ده خون ریخته بر دامانت رابنگر به مظلوم مردمانت و گواهی ده آه جانسوز در خفقانشان رابنگر به دژخیمان و گواهی ده سنگینی چکمه شان را بر قلب خواهرانمو بگو به شیر مردانت که همچون تفتان ، با صلابت و استوار ،و همچون طوفان پر خروش ویرانگر بتازند بر اهریمن که امید این خلق خاموش و ستم دیده به دستان پر توان غیرتشان استبگو به مالک بگو که دل خلقی در دستان تدبیر توست و بگو به یارانش، جان برکفان لشکر حق که اشک و دعای مادرانم با شماست.و بگوبه دژخیمان بگو همانگونه که بند بند تنتان بر پیکره سراوانم گسترانیده شد به ذات پاک خدایم سوگند این راه خونین تا فتح عزت و آزادی پیموده خواهد شدنصر من الله و فتح قریب
یارمحمد زهی_خاش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر