به گزارش آژانس خبری تفتان پدرخوانده همسر عبدالحمید ریگی که سید محمد موسوی نام دارد بارها به خاطر ادعای مهدویت دستگیر شده است و این بار به خاطر دست آوردن پول همراه با همسرش مادرزن عبدالحمید ریگی به مزدوری رژیم ولایت فقیه روی آورده است و جالب است که رژیم پلید و دروغگو و منافق ولایت فقیه به خاطر همان اصل دروغ و تقیه و تهمت و بهتان به دشمن از این فرد رذل و دروغگو استفاده می نماید تا بتواند جنبش مقاومت را تخریب نماید و خبرگزاریهای ایرنا و فارس شدند منبر یک دروغگو که سالها به خاطر ادعای دروغین مهدویت در زندان به سر برده است.
محمد موسوی که خود را سید می داند و اتفاقا نامش محمد است با فقز دست و پنجه نرم می کرد و در همان زمان با استفاده از برخی روایات که نام مهدی موعود محمد است و از اولاد فاطمه می باشد به دروغ ادعای مهدویت کرد تا به خرافات عده ای را دور و بر خود جمع کرده و شمکش را سیر کند اما توسط بچه مهدی های ولایت فقیه که مهدی را انحصاری خود می دانستند دستگیر شد و به اتهام دروغگوئی و ادعای مهدویت و سوء استفاده از باورهای مذهبی مردم محکوم به زندان شد و پس از 5 سال حبس آزاد شد و باز فقر و بیچارگی وی را مجبور به تکرار ادعای مهدویت نمود و در این زمان بود که همسرش وی را همراهی کرد و او را در این زمینه یاری می داد.
آشنائی عبدالحمید ریگی با سید محمد موسوی
عبدالحمید ریگی که دارای مغازه در چهار راه رسولی زاهدان بود و نوجوانی بیش نبود یک روز در مغازه اش با سید محمد موسوی آشنا شد و مهدی دروغین از عبدالحمید دعوت کرد که به تهران بیاید و دروغهای زیادی تحویل عبدالحمید ریگی داد که عبدالحمید نوجوان که 18 سال داشت به تهران رفت و این آشنائی بیشتر شد و سید محمد موسوی که وضعیت مالی عالی عبدالحمید را دید به فکر فریب دادن وی بر آمد و با دروغ و مکر و حیله عبدالحمید را به دامش انداخت و دخترش را به عقد عبدالحمید در آورد که عبدالحمید پس از عقد متوجه شد که اگر در تهران بماند همه چیزش را از دست می دهد لذا با همسرش راهی زاهدان شد و پس از مدتی با قیام جنبش به جنبش پیوست که پس از قیام جنبش بود که وزارت اطلاعات متوجه این وصلت شده بود و به سید محمد موسوی و همسرش مراجعه می کنند و از وی تقاضای همکاری در قبال پول و پاسپورت و ویزا و 700 ملیون تومان می کنند که این بدبخت به خاطر پول پسر خوانده اش شهاب منصوری را همراه با سمن کشنده سیانول به زاهدان می فرستد تا عبدالمالک رهبر جنبش را ترور کند که در نتیجه شهاب با سیانول دستگیر و مجازات می شود و پس از آن این مهدی دروغین به وزارت اطلاعات می گوید که باید مبلغ پول را به او و همسرش بدهند که وزارت اطلاعات نمی پدیرید و تقاضای همکاری بیشتر و با واسطه فائزه منصوری همسر عبدالحمید ریگی می کند که این انسان فلک زده و بدبخت و همسر سنگ دلش که تازه فرزندشان را قربانی هوسهای پست خود و زندگی در کانادا کرده بودند به فائزه منصوری زنگ می زنند و از وی تقاضای همکاری می کنند که عبدالحمید به این تماس ها پی می برد و از همسرش می خواهد که تماس با خانواده را قطع کند ولی وی تماس را قطع نمی کند و سید محمد موسوی از دخترش می خواهد که عبدالحمید را بکشد و در یکی از شهرها ماموران وزارت اطلاعات با فائزه ملاقات کرده و به او اسلحه می دهند که حمید را بکشد و پدرخوانده اش تماس گرفته و اصرار می کند که حمید را بکشد و به او می گوید برادرش را کشته اند و باید انتقام خون برادرش را بگیرد که فائزه گول پدرخوانده اش را می خورد و هنگامیکه عبدالحمید ریگی به خانه می آید فائزه منصوری با کلت کمری به سویش شلیک می کند که تیر به هدف نمی خورد و عبدالحمید فورا کلتش را کشیده و از فائزه می خواهد که کلت را بیاندازد اما فائزه کلت را نمی اندازد و به سوی عبدالحمید شلیک می کند که باز هم تیر به عبدالحمید نمی خورد و عبدالحمید مجبور به شلیک میشود تا از خود دفاع کند و فائزه کشته می شود.
و الان این پدر و مادر که دو فرزند خود را قربانی هوسهای شیطانی و پست خود کرده اند باز به خدمت وزارت اطلاعات مشغولند تا لقمه ای کثیف گیرشان بیاید و شکمشان را سیر کنند.
و لعنت خدا باد بر رژیمی که هیچ ارزش اخلاقی را دارا نیست و از دروغگویان و کسی که بارها ادعای مهدی بودن کرده برای اهدافش استفاده می کند.
لعنت خدا بر دروغگویان باد
لعنت خدا بر دروغگویان باید
این گزارش با همکاری برادر کوچک تر عبدالحمید ریگی نوشته شده است و حقیقتا نیازی به این نبود اما دروغگوئیهای رژیم و حیوانات پستی همچون سیدمحمد موسوی ما را مجبور کرد تا حقائق را بازگو نمائیم.
محمد موسوی که خود را سید می داند و اتفاقا نامش محمد است با فقز دست و پنجه نرم می کرد و در همان زمان با استفاده از برخی روایات که نام مهدی موعود محمد است و از اولاد فاطمه می باشد به دروغ ادعای مهدویت کرد تا به خرافات عده ای را دور و بر خود جمع کرده و شمکش را سیر کند اما توسط بچه مهدی های ولایت فقیه که مهدی را انحصاری خود می دانستند دستگیر شد و به اتهام دروغگوئی و ادعای مهدویت و سوء استفاده از باورهای مذهبی مردم محکوم به زندان شد و پس از 5 سال حبس آزاد شد و باز فقر و بیچارگی وی را مجبور به تکرار ادعای مهدویت نمود و در این زمان بود که همسرش وی را همراهی کرد و او را در این زمینه یاری می داد.
آشنائی عبدالحمید ریگی با سید محمد موسوی
عبدالحمید ریگی که دارای مغازه در چهار راه رسولی زاهدان بود و نوجوانی بیش نبود یک روز در مغازه اش با سید محمد موسوی آشنا شد و مهدی دروغین از عبدالحمید دعوت کرد که به تهران بیاید و دروغهای زیادی تحویل عبدالحمید ریگی داد که عبدالحمید نوجوان که 18 سال داشت به تهران رفت و این آشنائی بیشتر شد و سید محمد موسوی که وضعیت مالی عالی عبدالحمید را دید به فکر فریب دادن وی بر آمد و با دروغ و مکر و حیله عبدالحمید را به دامش انداخت و دخترش را به عقد عبدالحمید در آورد که عبدالحمید پس از عقد متوجه شد که اگر در تهران بماند همه چیزش را از دست می دهد لذا با همسرش راهی زاهدان شد و پس از مدتی با قیام جنبش به جنبش پیوست که پس از قیام جنبش بود که وزارت اطلاعات متوجه این وصلت شده بود و به سید محمد موسوی و همسرش مراجعه می کنند و از وی تقاضای همکاری در قبال پول و پاسپورت و ویزا و 700 ملیون تومان می کنند که این بدبخت به خاطر پول پسر خوانده اش شهاب منصوری را همراه با سمن کشنده سیانول به زاهدان می فرستد تا عبدالمالک رهبر جنبش را ترور کند که در نتیجه شهاب با سیانول دستگیر و مجازات می شود و پس از آن این مهدی دروغین به وزارت اطلاعات می گوید که باید مبلغ پول را به او و همسرش بدهند که وزارت اطلاعات نمی پدیرید و تقاضای همکاری بیشتر و با واسطه فائزه منصوری همسر عبدالحمید ریگی می کند که این انسان فلک زده و بدبخت و همسر سنگ دلش که تازه فرزندشان را قربانی هوسهای پست خود و زندگی در کانادا کرده بودند به فائزه منصوری زنگ می زنند و از وی تقاضای همکاری می کنند که عبدالحمید به این تماس ها پی می برد و از همسرش می خواهد که تماس با خانواده را قطع کند ولی وی تماس را قطع نمی کند و سید محمد موسوی از دخترش می خواهد که عبدالحمید را بکشد و در یکی از شهرها ماموران وزارت اطلاعات با فائزه ملاقات کرده و به او اسلحه می دهند که حمید را بکشد و پدرخوانده اش تماس گرفته و اصرار می کند که حمید را بکشد و به او می گوید برادرش را کشته اند و باید انتقام خون برادرش را بگیرد که فائزه گول پدرخوانده اش را می خورد و هنگامیکه عبدالحمید ریگی به خانه می آید فائزه منصوری با کلت کمری به سویش شلیک می کند که تیر به هدف نمی خورد و عبدالحمید فورا کلتش را کشیده و از فائزه می خواهد که کلت را بیاندازد اما فائزه کلت را نمی اندازد و به سوی عبدالحمید شلیک می کند که باز هم تیر به عبدالحمید نمی خورد و عبدالحمید مجبور به شلیک میشود تا از خود دفاع کند و فائزه کشته می شود.
و الان این پدر و مادر که دو فرزند خود را قربانی هوسهای شیطانی و پست خود کرده اند باز به خدمت وزارت اطلاعات مشغولند تا لقمه ای کثیف گیرشان بیاید و شکمشان را سیر کنند.
و لعنت خدا باد بر رژیمی که هیچ ارزش اخلاقی را دارا نیست و از دروغگویان و کسی که بارها ادعای مهدی بودن کرده برای اهدافش استفاده می کند.
لعنت خدا بر دروغگویان باد
لعنت خدا بر دروغگویان باید
این گزارش با همکاری برادر کوچک تر عبدالحمید ریگی نوشته شده است و حقیقتا نیازی به این نبود اما دروغگوئیهای رژیم و حیوانات پستی همچون سیدمحمد موسوی ما را مجبور کرد تا حقائق را بازگو نمائیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر